غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
عشق از سرای این دل من پا نمی شود مجـنون دلش بجز سوی لیلا نمی شود بالای تخت یوسـف کـنـعـان نـوشـته اند هر یوسفی که یـوسف زهرا نمی شود این زندگی بدون تو تلخ است و بی ثمر بـی روی یــار آب گــوارا نـمـی شـود سـایـه کـجـا و دیـدن تـشـریف آفــتـاب می خـواسـتم بـبـیـنـمـت امـا نمـی شـود دق مرگ كرد بسكه مرا خواند بر خودم آئـیــنـه از كـنــار دلــم پــا نـمـی شــود تعجیل كن و گرنه كه از دست می روم این كارها به صبـر و مـدارا نمی شود هرگـز مـكـن سـوال چرا ما نرفـتـه ایـم هر قـطـره ای كه فـانی دریـا نمی شود بر من مگیر خُرده كه درد فراق دوست جـز با نـگـاه دوسـت مـداوا نمـی شود |